سبزها قبل از هر چیز برای کشور ایران یک امید بزرگ هستند. اگر بدانیم که ما در آستانه جنگی بزرگ هستیم. جنگی که جز رهبران کشور هیچ کس عامل آن نیست. بحث برسر حکومت جمهوری اسلامی نیست. حکومت همه راههای توافق با مخالفانش را بسته است. از یک سو ما اعتراض داریم، اعتراض داریم و تا زمانی که به اعتراض ما پاسخ داده نشود، بر سر عهد و پیمانی خواهیم بود که از ۲۲ خرداد ۸۸ آغاز کردیم. ما به دزدیده شدن رای مان اعتراض داریم. ما به کودتایی که امید یک ملت به اصلاح کشور را به سرقت برده اعتراض داریم. ما معترضیم که چرا پیش بینی روشن مردمی را که نامزد بی لیاقت و بی کفایت را انتخاب نکردند، چون می دانستند زندگی به کام شان زهر خواهد شد، نه تنها مورد بی توجهی قرار گرفت که سارقان رای مردم، کوته اندیشان و بی مایگان و فرومایگان را بر سریر قدرت نشاندند و حالا عواقب رفتار خود را می بینند. ما معترضیم که چرا وقتی مردم در شعارهای عامیانه شان گفتند " تورم رو ننجون مهدی فهمید، این کوتوله نفهمید" کسی متوجه نشد که مردم بخاطر جلوگیری از فاجعه اقتصادی و ماجراجویی سیاسی و فروپاشی اجتماعی آن همه قربانی دادند؟ ما دیده بودیم و می بینیم که حاصل حکومت کوتوله ها ویرانی کامل اقتصادی کشور و بحران فروپاشی اجتماعی است. مردم قبل از هر چیز مشکل نان دارند. آن طبلی که احمدی نژاد هفت سال قبل برآن می کوبید حالا صدایش بلند شده است. صدای گرسنگی و فقر و گرانی و تورم افسارگسیخته و ناامنی کامل اقتصاد، صدای فروپاشی و توسعه فساد اخلاقی، بی اصولی در روابط اجتماعی، بداخلاقی در سیاست، ویرانی فکری و از میان رفتن دستآوردهای مردمی که لحظه لحظه همچون مورچگان در این برهوت بی فکری و بی فرهنگی و بی سیاستی علم و هنر و دانش و اخلاق را در پستوهای خانه نهان کردند تا همه چیز برباد نرود، چنانکه در چند هجوم وحشیانه پیشین کرده بودند. و از همه مهم تر، صدای شیپور جنگ که از صوراسرافیل بلندتر است. جنبش سبز دیگر فقط برای اینکه خودش را نشان بدهد نیست که باید به خیابان بیاید، باید به خیابان بیاید تا ایران ویران نشود. کشوری که به این وضعیت رسیده، و هیچ کس پاسخگوی هیچ مفسده ای نیست، یا موشک و بمب خارجی ویرانش می کند، یا مردم باید علیرغم همه کینه ها و نفرتی که به حکومت دارند، برای آنکه وضعیت را تغییر بدهند، به خیابان بیایند. شاید تا یکی دو ماه دیگر اگر ما خیابان ها را جای بودن مان نکنیم، خیابانی نماند که بشود به آن رفت. کسی باید به این حکومت بگوید که نابودی و ویرانی نه شوخی است و نه دیر و دور، جهانی که سالهاست با آن می ستیزیم، دیگر تاب مسخرگی های احمدی نژادی یا بازی های ... را ندارد. اگر ما به خیابان برویم، نشان بدهیم که از این اقتصاد فلاکت بار، این ماجراجویی سیاسی، این بی اخلاقی اجتماعی خسته شده ایم، ممکن است راه نجاتی باشد. اگر این راه را انتخاب نکنیم، اگر در مقابل وضع کثیف و ویرانخانه درهم و آشفته ای که ساخته ایم، حاضر نشویم، و اعتراض مان را اعلام نکنیم، بمب ها و موشک ها برسرمان خواهد ریخت. دیر نیست و دور نیست که اپوزیسیون دست ساز اهل فرنگ، پس از موشک و بمب شان بیاید و زبانم لال، قلمم هزار بار شکسته، چنان بشود که آرزویمان باشد بغداد خرابی که بعد از جنگ بوش باقی گذاشت. یادمان نرود که جلال طالبانی یکی از هوشمندترین سیاستمداران منطقه و آیت الله سیستانی یکی از متعهدترین مراجع تاریخ معاصر مثل میخی مانع به باد رفتن خیمه عراق شدند. یادمان نرود که صدها هزار تن از مردم عراق پس از حمله آمریکا عراق را با پای پیاده تا مرزهای سوریه رفتند. ممکن است که بعد از سالها که کینه و نفرت از این وضع فرونشست، دموکراسی به ایران بیاید، ولی شرط اول آن این است که ایرانی باقی مانده باشد. سبزها، به معنای اعم آن و نه فقط حامیان موسوی و کروبی، نه فقط آنها که ۲۲ خرداد دستبند سبز به دست بسته بودند، نه آنها که معترض احمدی نژاد بودند، همه ایرانیانی که این ویرانه را نمی خواهند و نمی دانند که اگر جنگ آغاز شود، که هیچ منطقی وجود ندارد که تا دو سه ماه دیگر جنگی ویرانگر آغاز نشود، دیگر فرصت ندارند. دیگر فرصت نداریم. اگر جنگ آغاز شود، شاید تا مدتهای طولانی آرزوی یک روز آرام در ایران را به خواب ببینیم. به آنهایی که به مساله پشت می کنند و امیدوارند که اگر به مساله فکر نکنند، خودش حل می شود هشدار می دهم، ما در آستانه ویرانی بزرگیم. ۲۵ بهمن آغاز یک شانس است. سبزها تنها کسانی هستند که می توانند و در آن اندازه هستند که بتوانند به حکومت اعتراض کنند. صدای ما باید در بیاید. باید شنیده شویم. آنها خواهند گفت، این کشوری که جهان را ویران می کند، مردمی دارد که به حکومتش راضی اند. پس بزنیم شان. با بستن هیچ دری هیچ موشکی متوقف نمی شود، با بستن هیچ پنجره ای هیچ بمبی پشت شیشه نمی ماند. هیچ خلبانی وقتی دکمه پرتاب را می زند به تاریخ سه هزارساله ما فکر نمی کند. به من نگو که نشسته ام از دور و می گویم لنگش کن، من نمی خواهم زیر یک خم حکومتی بروی که خودش در پیچ و خم بدبختی های بیشمارش مانده. بیا به خیابان و فریاد بزن، اگر می خواهی خیابانی بماند. شب برو به پشت بام و فریاد بزن، یک نفر باید بداند زنده ای. مردم جهان باید بدانند ما زنده ایم. یادت نرود که در تمام سالهایی که زمینهای عراق و افغانستان سوراخ سوراخ شد و هیچش باقی نماند، تمام گروههای ضدجنگ علیه بوش تظاهرات می کردند، اما مردم عراق مردند و رفتند و بوش هم اگرچه بدنام، ولی زنده ماند. بمب ساعتی مدتهاست به کار افتاده، صدایش را باید بشنویم، باید فریاد بزنیم، وگرنه سرنوشت کشورمان را هر کسی خواست، به هر صورت خواست می نویسد. فرصتی باقی نمانده. سبزها یا باید ثابت کنند وجود دارند، یا ایرانی باقی نمی ماند، نه سبز نه سرخ نه سفید. راه های پیش رو فراوان نیست.
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
امروز تبریز مه آلود است..امروز ایران مه آلود است.سوگند به وطنم به زادگاهم روزی بر عرش جهان چون نور می تابانمت ایران من... Archivesدی 1392آذر 1392 آبان 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 اسفند 1389 فروردين 1384 AuthorsیاشیلLinks
زخم تنهایی احسان LinkDump
انجمن علمی بیوتکنولوژی دانشگاه آذربایجان کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|